سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع
شنیدم که وقتی سحرگاه عید
ز گرمابه آمد برون بایزید
یکی طشت خاکسترش بیخبر
فرو ریختند از سرایی به سر
همیگشت ژولیده دستار و موی
کف دست شکرانه مالان به روی
کهای نفس من در خور آتشم
به خاکستری روی در هم کشم؟
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدابینی از خویشتن بین مخواه
بزرگی به ناموس و گفتار نیست
بلندی به دعوی و پندار نیست
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
به گردن فتد سرکش تند خوی
بلندیت باید بلندی مجوی
ز مغرور دنیا ره دین مجوی
خدابینی از خویشتن بین مجوی
گرت جاه باید مکن چون خسان
به چشم حقارت نگه در کسان
گمان کی برد مردم هوشمند
که در سرگرانی است قدر بلند؟
از این نامورتر محلی مجوی
که خوانند خلقت پسندیده خوی
نه گر چون تویی بر تو کبر آورد
بزرگش نبینی به چشم خرد؟
تو نیز ار تکبر کنی همچنان
نمایی، که پیشت تکبر کنان
چو استادهای بر مقامیبلند
بر افتاده گر هوشمندی مخند
بسا ایستاده در آمد ز پای
که افتادگانش گرفتند جای
گرفتم که خود هستی از عیب پاک
تعنت مکن بر من عیبناک
یکی حلقهٔ کعبه دارد به دست
یکی در خراباتی افتاده مست
گر آن را بخواند، که نگذاردش؟
ور این را براند، که باز آردش؟
نه مستظهر است آن به اعمال خویش
نه این را در توبه بستهست پیش
بایزید بسطامیملقب به سلطان العارفین روزی سحرگاه عید از گرمابه بیرون آمد که اتفاقی تشت خاکستری از روی پشت بام بر روی او چپ شد و لباسها و سر و رویش آلوده و سیاه شد، اما بی آنکه خشم بگیرد در کمال تواضع شکر بجا آورد و گفت من مستوجب آتشم و نباید از خاکستری که رویم ریخت ناراحت شوم.
تواضع و گذشت وعشق ورزیدن به انسان و طبیعت از ویژگیهای تصوف و عرفان ایرانی است.
عرفان و طریقت در ابتدای پیدایش در ایران توسط ابو سعید ابوالخیر ،ابولحسن خرقانی ،
بایزید بسطامیو....
برای رسیدن به حقیقت جویی و کمال اخلاقی پدید آمد و این طریقت جدا از شریعت بود و مراحل و سیر سلوک مختص خودش را داشت چه بسا عرفان ایرانی خود ارزشمند ترین روش حقیقت جویی و کمال است و بزرگان عرفان و تصوف ایران خود را بی نیاز از دین و شریعت میدانستند و به این دلیل بعضی از عارفان بزرگ ایران تکفیر میشدند.
تعصب ، انتقام ،غرور ،جاه طلبی و مال اندوزی در نزد عارف ارزشی ندارد عارف در حال زندگی میکند و گذشته و آینده او را آزرده خاطر نمیکند عشق و آزادگی و حقیقت جویی، آرامش و نشاطی به عارف وسالک میدهد که او را بی نیاز از حرص طمع و تمایلات مادی و بی ارزش میکند.