loading...

تمامی دست نوشته های محسن فولادی زیر نظر ایشان

محسن فولادی نویسنده و منتقد معاصر

بازدید : 2
جمعه 11 بهمن 1403 زمان : 14:22

سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع

شنیدم که وقتی سحرگاه عید

ز گرمابه آمد برون بایزید

یکی طشت خاکسترش بی‌خبر

فرو ریختند از سرایی به سر

همی‌گشت ژولیده دستار و موی

کف دست شکرانه مالان به روی

که‌‌‌ای نفس من در خور آتشم

به خاکستری روی در هم کشم؟

بزرگان نکردند در خود نگاه

خدابینی از خویشتن بین مخواه

بزرگی به ناموس و گفتار نیست

بلندی به دعوی و پندار نیست

تواضع سر رفعت افرازدت

تکبر به خاک اندر اندازدت

به گردن فتد سرکش تند خوی

بلندیت باید بلندی مجوی

ز مغرور دنیا ره دین مجوی

خدابینی از خویشتن بین مجوی

گرت جاه باید مکن چون خسان

به چشم حقارت نگه در کسان

گمان کی برد مردم هوشمند

که در سرگرانی است قدر بلند؟

از این نامورتر محلی مجوی

که خوانند خلقت پسندیده خوی

نه گر چون تویی بر تو کبر آورد

بزرگش نبینی به چشم خرد؟

تو نیز ار تکبر کنی همچنان

نمایی، که پیشت تکبر کنان

چو استاده‌ای بر مقامی‌بلند

بر افتاده گر هوشمندی مخند

بسا ایستاده در آمد ز پای

که افتادگانش گرفتند جای

گرفتم که خود هستی از عیب پاک

تعنت مکن بر من عیب‌ناک

یکی حلقهٔ کعبه دارد به دست

یکی در خراباتی افتاده مست

گر آن را بخواند، که نگذاردش؟

ور این را براند، که باز آردش؟

نه مستظهر است آن به اعمال خویش

نه این را در توبه بسته‌ست پیش

بایزید بسطامی‌ملقب به سلطان العارفین روزی سحرگاه عید از گرمابه بیرون آمد که اتفاقی تشت خاکستری از روی پشت بام بر روی او چپ شد و لباسها و سر و رویش آلوده و سیاه شد، اما بی آنکه خشم بگیرد در کمال تواضع شکر بجا آورد و گفت من مستوجب آتشم و نباید از خاکستری که رویم ریخت ناراحت شوم.
تواضع و گذشت وعشق ورزیدن به انسان و طبیعت از ویژگیهای تصوف و عرفان ایرانی است.
عرفان و طریقت در ابتدای پیدایش در ایران توسط ابو سعید ابوالخیر ،ابولحسن خرقانی ، بایزید بسطامی‌و....
برای رسیدن به حقیقت جویی و کمال اخلاقی پدید آمد و این طریقت جدا از شریعت بود و مراحل و سیر سلوک مختص خودش را داشت چه بسا عرفان ایرانی خود ارزشمند ترین روش حقیقت جویی و کمال است و بزرگان عرفان و تصوف ایران خود را بی نیاز از دین و شریعت می‌دانستند و به این دلیل بعضی از عارفان بزرگ ایران تکفیر میشدند.
تعصب ، انتقام ،غرور ،جاه طلبی و مال اندوزی در نزد عارف ارزشی ندارد عارف در حال زندگی میکند و گذشته و آینده او را آزرده خاطر نمیکند عشق و آزادگی و حقیقت جویی، آرامش و نشاطی به عارف وسالک میدهد که او را بی نیاز از حرص طمع و تمایلات مادی و بی ارزش میکند.

آثار محسن فولادی نیت
بازدید : 0
جمعه 11 بهمن 1403 زمان : 14:22

رمان

زندگی خالی نیست

وقتی سپهری خندید

فیلمنامه‌های بلند

آوای دوست(ملودرام عاشقانه داستانی فولکلور با زمینه موسیقی)

خشم اره مویی(ترکیب طنز و وحشت)

فیلمنامه‌های کوتاه

من تو (اجتماعی، داستان درباره کودک ناشنوا)

درخت گردو ( فلسفی، درباره مرگ و زندگی)

رهایی (اجتماعی، درباره روزمره گی)

آخرین روزها (اجتماعی، درباره شغل‌های قدیمی‌در حال نابودی)

آیفون (اجتماعی، تقابل سنت و مدرنیته)

یک شاخه گل سرخ (اجتماعی، نمایش دو زندگی متضاد، فقر و رفاه)

یک لقمه نان (اجتماعی، درباره زندگی یک زن فقیر)

مطلبی درباره حکایت نحوی و کشتیبان در مثنوی مولانا
بازدید : 0
جمعه 11 بهمن 1403 زمان : 14:22

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول

آن یکی نحوی به کشتی در نشست

رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست

گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا

گفت نیم عمر تو شد در فنا

دل‌شکسته گشت کشتیبان ز تاب

لیک آن دم کرد خامش از جواب

باد کشتی را به گردابی فکند

گفت کشتیبان بدان نحوی بلند

هیچ دانی آشنا کردن بگو

گفت نی‌‌‌ای خوش‌جواب خوب‌رو

گفت کل عمرت‌‌‌ای نحوی فناست

زانک کشتی غرق این گردابهاست

محو می‌باید نه نحو اینجا بدان

گر تو محوی بی‌خطر در آب ران

آب دریا مرده را بر سر نهد

ور بود زنده ز دریا کی رهد

چون بمردی تو ز اوصاف بشر

بحر اسرارت نهد بر فرق سر

ای که خلقان را تو خر می‌خوانده‌ای

این زمان چون خر برین یخ مانده‌ای

گر تو علامه زمانی در جهان

نک فنای این جهان بین وین زمان

مرد نحوی را از آن در دوختیم

تا شما را نحو محو آموختیم

فقه فقه و نحو نحو و صرف صرف

در کم آمد یابی‌‌‌ای یار شگرف

آن سبوی آب دانشهای ماست

وان خلیفه دجلهٔ علم خداست

ما سبوها پر به دجله می‌بریم

گرنه خر دانیم خود را ما خریم

باری اعرابی بدان معذور بود

کو ز دجله غافل و بس دور بود

گر ز دجله با خبر بودی چو ما

او نبردی آن سبو را جا بجا

بلک از دجله چو واقف آمدی

آن سبو را برسر سنگی زدی
حکایت نحوی وکشتیبان یکی از زیباترین داستانهای مثنوی مولوی است.
نحوی در واقع اشاره به کسانی دارد که در آن زمان خود را عالم می‌دانستند و فخر فروشی میکردند وبقیه مردم را کم سواد
می‌دانستند . علم نحو برای سهولت در یادگیری زبان عربی پدید آمده و درباره اعراب گذاری ونقش کلمات در جمله می‌باشد.
داستان خیلی ساده است نحوی کشتی‌بان رو تحقیر میکند و بعد طوفان میشود وخودش گرفتار میشود و از کشتی‌بان کمک میخواهد.
کشتیبان نماد همان عارف وسالک که مانند زرتشت در کتاب نیچه به سیر و سلوک می‌پردازد ولی مولوی از دریا به جای کوه بهره برده است.
محو در تصوف و عرفان ایرانی سه مرحله دارد که عارف در راه حق تمام صفات و رفتارهای انسانی و در نهایت خود را در حقیقت محو و فنا میکند و دربرابر حقیقت چون قطره در دریا محو می‌شود.
وقتی انسان صفتهای نفسانی خود مانند خودخواهی را در خود بکشد وتسلیم دریای حقیقت شود، آنگاه دریا اورا بر روی سر مینهد مانند مرده‌‌‌ای که روی آب شناور است.
مانند حکایت قطره و دریا در بوستان سعدی که قطره خود را در برابر دریا ناچیز می‌بیند و محو می‌شود تا کمال میابد وتبدیل به مروارید میشود.
مولانا در واقع میخواهد که انسان همواره حقیقت جویی را پیشه سازد و کسی که به دانش خود در برابر دریای حقیقت اکتفا کند مانند کسی است که کوزه آب به دریا ببرد. کوزه همان ذهن انسان است که باید خالی شود و علم ناب و حقیقی از دریای معرفت و عرفان پر شود و کوزه پر به دجله بردن کار بیهوده‌‌‌ای است.
مانند دکارت که میگوید ذهن خود را باید مانند سبدی که پر ازسیب است خالی کرد و سیب‌های کرمو وخراب را دور ریخت و سیبهای سالم ورسیده را جایگزین کرد.
در عرفان شرقی و بودایی هم اصلی وجود دارد که میگوید : فنجان ذهنت را خالی کن
اگر ما حکمت ایرانی را بیشتر مطالعه کنیم بیشتر مطالب فلسفه غرب که امروزه (متاسفانه رونق بیشتری یافته )
ازحکمت ایران سرچشمه گرفته است.

تجربه رانندگان تاکسی فرودگاهی با خودرو ون هیوندای

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 8
  • بازدید کننده امروز : 8
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 9
  • بازدید کلی : 37
  • کدهای اختصاصی